سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:::::: یادمان باشد ... :::::

مقاومت عاشقانه ، مقاومت آگاهانه

    نظر

مقاومت انواع مختلفی دارد ، ما با شنیدن کلمه مقاومت معمولا به یاد فلسطین و لبنان می افتیم و البته فلسطینی تر است کلمه ی مقاومت تا لبنانی ، یکی از دلایلی که مقاومت در  ذهن ما به فلسطین نزدیک تر است تا لبنان ،‏این است که همواره تصاویر سنگ به دست بودن جوانان فلسطینی و حملات وحشیانه اسرائیلیان غاصب مدام از طریق رسانه های ما در روزمره گی های رسانه ای به وفور تکرار شده .

قصد تشریح فضای رسانه را ندارم ، دلیل مهمتری دارم ،

 

 مقاومت انواع مختلفی دارد و این انواع از نگاه من و تحلیل من است و  بر آنچه در فضای فکری ام در کلمه ای به نام مقاومت تجمیع شده و حال تجلی های مختلف و متفاوت آن را در صدد شرح هستم .

 

مقاومت عاشقانه ، بر خلاف آنچه که به ظاهر خشونت ، جنگ و مبارزه ی مسلحانه ی تلخ می نماید درونی عاشقانه و لطیف و ظریف و حتی ملیح دارد ، آنچه ما مسلمانان بدان اعتقاد داریم ، مقاومتی است از جنس ظرافت و مقاومتی است عاشقانه و از روی دوست داشتنی آگاهانه و عکس العملی حکیمانه و نگاهی رئوفانه از جانب کسی که هیچ ندارد جز جان و آن جان نیز در هیچستان نبرد با باطل تسلیم معشوق خویش می گردد برای آبیاری عقیده ای که عاشقانه دوستش میدارد .

 

بگذارید کلمه ای عاشقانه بگویم « سید حسن نصرالله » ، این کلمه (‏به تعبیر من )‏ عاشقانه است و ظریف ، ملیح و  مهربان ، تا قبل از تاریخی هیجان انگیز و پرخاطره این ، نام کسی بود و یاد آور کسانی ، اما از تاریخی ، که رویدادی بزرگ و حماسه ای عظیم با مردانی سترگ و اندیشه هایی آسمانی و چهره هایی نورانی تبدیل به یک کلمه شد تبدیل به یک مفهوم شد و تبدیل به یک انگیزه و اندیشه ، تبدیل که نه ، از پشت ابر بیرون آمد ! و آن کلمه ، تعبیر مجسم عبارت عاشقانه ای شد به نام « سید حسن نصرالله  » که عارفانه ای به نام لبیک یا حسین دارد  .

آیا کسی هست که در این فرض مطلق و در این حقیقت ناب شک کنید ؟

آیا میتوان در نام کسی شک کند که سربازِ نام ِ عاشقانه تری است به نام سید علی ( حفظه الله ) ، که از وارثان علی ابن ابی طالب ( ع)  است و خود مرد جنگی است عارف ، و مبارزیست عاشق و رهبری است دانا و  پدری است رئوف و آیا میتوان به نام کسی شک کرد که خود را عاشق روح الله میداند و می نامد  ؟! و آیا از  این واژگان عاشقانه تر دیده اید ؟

واژگانی که وارثان آدمند و ریشه در خاک دارند اما به خون ، و سر در آسمان دارند اما با نیزه و دل در چشم دارند اما بی کلام .

آیا نام حسین را می توان معادل عشق ندانست و بلکه عشق را وامدار حسین ندید ؟؟؟

 

و اکنون مردی از تبار فرزندان حسین (ع) که وارث ابراهیم است بت شکسته و اسماعیل سربریده و خود نیز در نبرد به نماز ایستاده !

و آیا این عاشقانه نیست ؟ کدام مرد جنگی ، مبارز ، سترگ هیکل عظیم هیبت دیده ای که در شب ، میان ماه و مهر روی خاک افتد و مانند  مادری در سوگ فرزند ، اشک بریزد و زیر لب " لبیک یا حسین " بگوید و از معبود خویش طلب جرعه ای نماید از اهلا من عسل .

آنچه پیش روی ماست تجلی یک تاریخ است و نمایش عاشقانه ای از تمام آنان که عاشقانه بودند و عاشقانه رفتند ، این یک رویداد مملکتی و تاریخی و ملی و نژادی و  چند ماهه و چند ساله نیست ، این یک نهضت است و او نبض آن ، و سید علی خون آن و روح الله قلب در این عصر و اینان وارثان حال آن ، و حسین ! مرام اندیشه و معنای آن و علی حکمت آن  و حسن صبر و فاطمه نماد مظلومیت آن ، و مهدی نماد عظمت و قدرت و هیبت و رحمت و رئفت و پایان مظلومیت آن .

 

این بافت بافت متضادی است ، این بدن و این فکر و این منطق و این فلسفه و این علم یارای فهم آن را ندارد ! نمی تواند استدلال را به کار گرفت و لبیک یا حسین را تعبیر و تفسیر و تحلیل کرد . باید تاریخ را دید ، باید ابراهیم را فهمید و باید موسی را حس کرد و عیسی را لمس و محمد را معنا کرد تا لبیک یا حسن را به آغوش کشید .

 

این عنوان عارفانه ی سیدی عاشق است که شهادت میخواهد و جان را به معرکه میطلبد و  وعده ای صادق از قول تمام شهدای تاریخ میدهد ! و چه داستانی دارد این شهادت ، این داستان به قدری احساسی و هیجان انگیز و و عاشقانه و آمیخته با جان آدمی است که روح را به آتش میکشد و جان را در تن به حبس می نماید . منطق را فلج میکند و قدرت ناطقه را ضعیف و اندیشیدن را دشوار .

لبیک یا حسین معجونی از  یک عشق گدازان و  حکایتی از یک حکمت عمیق و پیچیده است ،  و این دو را نمی توان با هم بیان کرد .

 

آنجا که عشق فرمان میدهد ، فرزند اسماعیل می شود و آنچا که عشق به جای چشم نگاه میکند  وعده ، صادق میگردد .

باز هم سئوال میکنم ! آیا این عاشقانه نیست ؟؟؟

  

 

 

مقاومت آگاهانه :

مقاومت ، کلمه ای است عظیم ، گسترده ، معنی مشخصی دارد و تعابیر وسیعی ، ملتهای زیادی مقاومت کرده اند در قبال هرآنچه میل داشته اند و هرآنچه خواسته اند و هر آنچه بهشان وعده داده بودند .

بسیاری وعده های خام بودند و بسیاری میل های زود گذر و بسیاری خواسته های پوچ .

 برخی نیز تمایلاتی انسانی داشتند برای مقاومت اما مقاومتشان از راه هایی غیر انسانی بود و منجر به شورش و پیروزیشان دیکتاتوری و نهایت نهضتشان طبقه گرایی و مقاومتشان سوخته و اندیشه شان ساخته ی بیگانگان و مملکتشان ویرانی و مستعمره ی خائنان و ناموسشان بازیچه ی هوسبازان .

این گونه هم مقاومت بوده است ، مقاومتی کوتاه ، اما بی نتیجه ، کم عده و کم عٌده ، مقاومتی که اندیشه ی آن سالیانی برقرار بود و آنگاه که فصل پیروزیشان برآمد ، هدفشان پوچ گرایید و ملتشان آشوب شد و اندیشمندانشان بی خرد .

و ....

اما ! مقاوتی که عاشقانه باشد و عشقی که از روی آگاهی ، هدف ،  و از روی اعتبار و متصل به حق باشد ، مقاومتی سترگ است و کوبنده ، مقاومت نیست ! کوه است و مرد می طلبد !

این مقاومت در عجز مطلق ، در ضعف مطلق ، در قلب یک انسان آزاد و آگاه و با ایمان ، در زندان ، در سیاه چال ، در تنهایی سالهایی نم کشیده و تاریک و تو در تو ، نهالی سبز می شود و درختی تنومند !

این مقاومت خود جهادی است در خویشتن ، که همین جهاد اکبر است و پیروزی ی آن اعظم ! و زندگی برای این گونه مقاومین جهاد است . و آنجا که زنده است  عرصه ی جهاد است و آنجا که زندگی میکند جبهه ، این گونه مقاومت را نفس خاتمه نیست و قفس تن ، زندان نیست و زندگی مهلت آن نیست ، بلکه عقیده است آن معجون پر جوش و خروشی که در انتهای سیاه چاله های لیبی ، موسی میسازد و صدری وسیع به قدر وسعت سینه ی تمام شیعیان . نامی که نخست آگاهی به یاد می آورد و آموزش و حکمت و عقیده .

من امام موسی صدر را دوست دارم ، من مقاومت آگاهانه را از او یاد گرفتم ، نه با سنگ ، بلکه با قلم ! نه با سنگر بلکه با مدرسه ، نه با توپ و تانگ بلکه با فتح قلب . و او نیز هم داستان و همراه همین سید علی (حفظه لله ) است ، او نیز با قلب تپنده ی روح الله اوج گرفته و لبیک یا حسین را سرود ملی  سرزمین سینه ی خویس ساخته .

این مقاومت ، برای همه مفهوم دارد ، برای هر ملت  و هر قومی، برای هر کسی در هر تاریخی و هر زمانی و هر مکانی ، فراتر از آن است که به صلیبش کشند و عظیم تر از آن است که به دریا سپارندش و محکم تر از آن است که به دست جائلان و فاسقین و ناکسین ازبین رود ،

 این مقاوت را حسین آبیاری نموده ! و آیا کسی زنده تر از حسین میشناسی که آگاهانه تر زیسته باشد ؟